• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    بحث ما در اسم مقدس «رحمان» و «رحيم» از نظر لغوي و عرفي و ما يتعلق به گذشت.
    اما از نظر روائي و نصوصي كه در تفسير اين دو اسم وارد شده:
    روايات نسبت به معناي اسم متعدد است، و خصوصيت اين دو اسم اين است كه متكلم به اين، مداح خداست، و طبق نص، كسي كه بگويد: الرحمان الرحيم، مدحني. البته مدح خدا فوق ادراك ماست و همچنين مقام مداح خدا فوق تصور است؛ لذا كنه و حقيقت اين مطالب، ولو ميسر نيست، اما به قدر ميسور هم ما نرسيديم؛ لذا مسئله محتاج است به بحثي عميق و دقيق و تأمل در روايات وارده.
    يك دسته از روايات دال است بر افتراق اين دو اسم به تعميم و تخصيص.
    اما فرق دو اسم قطعي است؛ چون اختلاف در هيئت است. ماده در هيئت «فعلان» قهرا معنايي دارد، در هيئت «فعيل» معنايي. اصل افتراق قطعي است؛ معقول نيست مدلول هر دو يكي باشد، هم از نظر عقلي، هم از نظر لغوي و عرفي هم تعدد است. يك هيئت، هيئت مبالغه است؛ يك هيئت، هيئت صفت مشبهه. منتها بحث بر سر اختلاف به عموم رحمت و خصوص رحمت است. نسبت به اين جهت، متن روايات بايد ذكر بشود.


    تفسیر سوره یس - جلسه سی و دوم
    بحث ما در اسم مقدس «رحمان» و «رحيم» از نظر لغوي و عرفي و ما يتعلق به گذشت.
    اما از نظر روائي و نصوصي كه در تفسير اين دو اسم وارد شده:
    روايات نسبت به معناي اسم متعدد است، و خصوصيت اين دو اسم اين است كه متكلم به اين، مداح خداست، و طبق نص، كسي كه بگويد: الرحمان الرحيم، مدحني. البته مدح خدا فوق ادراك ماست و همچنين مقام مداح خدا فوق تصور است؛ لذا كنه و حقيقت اين مطالب، ولو ميسر نيست، اما به قدر ميسور هم ما نرسيديم؛ لذا مسئله محتاج است به بحثي عميق و دقيق و تأمل در روايات وارده.
    يك دسته از روايات دال است بر افتراق اين دو اسم به تعميم و تخصيص.
    اما فرق دو اسم قطعي است؛ چون اختلاف در هيئت است. ماده در هيئت «فعلان» قهرا معنايي دارد، در هيئت «فعيل» معنايي. اصل افتراق قطعي است؛ معقول نيست مدلول هر دو يكي باشد، هم از نظر عقلي، هم از نظر لغوي و عرفي هم تعدد است. يك هيئت، هيئت مبالغه است؛ يك هيئت، هيئت صفت مشبهه. منتها بحث بر سر اختلاف به عموم رحمت و خصوص رحمت است. نسبت به اين جهت، متن روايات بايد ذكر بشود.

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله رب العالمين وصلی الله علی سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله في الأرضين واللعن علی أعدائهم إلی يوم الدين
    بحث ما در اسم مقدس «رحمان» و «رحيم» از نظر لغوي و عرفي و ما يتعلق به گذشت.
    اما از نظر روائي و نصوصي كه در تفسير اين دو اسم وارد شده:
    روايات نسبت به معناي اسم متعدد است، و خصوصيت اين دو اسم اين است كه متكلم به اين، مداح خداست، و طبق نص، كسي كه بگويد: الرحمان الرحيم، مدحني. البته مدح خدا فوق ادراك ماست و همچنين مقام مداح خدا فوق تصور است؛ لذا كنه و حقيقت اين مطالب، ولو ميسر نيست، اما به قدر ميسور هم ما نرسيديم؛ لذا مسئله محتاج است به بحثي عميق و دقيق و تأمل در روايات وارده.
    يك دسته از روايات دال است بر افتراق اين دو اسم به تعميم و تخصيص.
    اما فرق دو اسم قطعي است؛ چون اختلاف در هيئت است. ماده در هيئت «فعلان» قهرا معنايي دارد، در هيئت «فعيل» معنايي. اصل افتراق قطعي است؛ معقول نيست مدلول هر دو يكي باشد، هم از نظر عقلي، هم از نظر لغوي و عرفي هم تعدد است. يك هيئت، هيئت مبالغه است؛ يك هيئت، هيئت صفت مشبهه. منتها بحث بر سر اختلاف به عموم رحمت و خصوص رحمت است. نسبت به اين جهت، متن روايات بايد ذكر بشود.
    روايتي كه در كافي است و در توحيد صدوق و در معاني الاخبار: الرحمان بجميع خلقه ، الرحيم بالمؤمنين خاصة.
    مستفاد از اين روايت اين است كه «رحمان» رحمت عامه‌ي به تمام مخلوقات است و «رحيم» رحمت خاصه‌ي به اهل ايمان است. البته باز فهم حديث هم محتاج است به اين كه خود ايمان فهميده بشود. فعلا در خود عموم و خصوص رحمت ايم.
    روايت ديگر، «الرحمان بجميع خلقه (و) الرحيم بالمؤمنين خاصة» كه در تفسير قمي و تفسير برهان است.
    نتيجه اين است كه در كافي و توحيد و معاني الاخبار و تفسير علي بن ابراهيم قمي و تفسير برهان محدث بحراني، روايت رحمانيت به جميع خلق و رحيميت به مؤمنين ذكر شده.
    در تفاسير عامه، در درّ المنثور، اين روايت آمده: «الرحمان رحمان الدنيا والآخرة، والرحيم رحيم الآخرة ».
    روايت ديگر، روايتي است از امام ششم: الرحمان اسم خاص بصفة عامة والرحيم اسم عام بصفة خاصة»؛ رحمان اسمي است خاص، اما به صفتي كه آن صفت عام است. رحيم بر عكس است؛ اسمي است عام به صفتي كه آن صفت خاص است.
    در معناي اين حديث بعضي از اهل نظر، در تفسير، بيانش اين است:
    «يريد : الرحمان خاص بالدنيا»؛ اين معناي خصوصيت اسم است. «اسمٌ خاصٌ» يعني خاص بالدنيا. «بصفة عامة» يعني «يعم الكافر والمؤمن». اما در «رحيم» كه فرموده «اسمٌ عامٌ»، معني اش اين است: «عام للدنيا والآخرة» و آن كه فرموده: «بصفة خاصة»، يعني مختص است به مؤمنين. «و بعبارة أخري: الرحمان يختص بالإفاضة التكوينية» دو فيض از باري تعالی است: فيض تكويني و فيض تشريعي. و روايت، مبين اين دو فيض است كه آن افاضه‌ي تكوينيه عام است بالنسبه به مؤمن و كافر؛ ولي رحيم هم عام است نسبت به تكوين و هم نسبت به تشريع. پس رحمان، جهت اختصاصش اين است كه مختص به فيض تكويني است؛ جهت عمومش اين است كه عام است بالنسبه به مؤمن و كافر. اما رحيم، جهت عمومش اين است كه هم فيض تكويني را شامل است، هم فيض تشريعي را كه بابش باب هدايت است و سعادت؛ ولي جهت اختصاصش اين است كه مخصوص به مؤمنين است.
    اين بيان و تفسير روايت مخدوش است به وجوهي:
    وجه اول اين است كه [ایشان نوشتند] اسم خاص عبارت است از اختصاص به دنيا و اسم عام، عموم بالنسبه به دنيا و آخرت است.
    نكته‌اي كه بايد دقت بشود: اسم از عناوين اضافيه است. صفت هم از عناوين اضافيه [است]. صفت بي‌موصوف معقول نيست. اسم هم بدون مسمي معقول نيست.
    در روايت اين است كه رحمان اسم خاص است؛ رحيم اسم عام است. اسم خاص مسماي خاص مي‌خواهد؛ اسم عام مسماي عام. معقول نيست دنيا مسماي اسم رحمان باشد؛ همچنين معقول نيست دنيا و آخرت مسماي اسم رحيم باشد. اين اشكال اول. و روايت بيانش اين است كه رحمان «اسم خاص»، رحيم «اسم عام»؛ قهرا بايد مسماي اسم را پيدا كرد، بعد حكم به عموم و خصوص كرد. دنيا نه مسماي رحمان است، نه دنيا و آخرت مسماي رحيم.
    اشكال دوم اين است كه در عبارت اخری كه «الرحمان يختص بالإفاضة التكوينية تعم المؤمن والكافر»، باز لازمه‌ي فاسده اين است كه قهرا رحمان اسم مي‌شود براي افاضه‌ي تكوينيه.
    نسبت «افاضه» به «فيض»، نسبت مصدر به اسم مصدر است؛ مثل نسبت ايجاد به وجود. مصدر و اسم مصدر واحدٌ حقيقتا، اختلاف در نسبت است. آن حدث، من حيث الانتساب، مي‌شود مصدر؛ من حيث نفسه، مي‌شود اسم مصدر؛ مثل غَسل و غُسل. «افاضه» عين «فيض» است؛ منتها هيئت افاضه مفيدِ نسبتِ به مفيض است. فيض عبارت است از آن «ما افاض» بالنظر إلی نفسه.
    تالي فاسد اين بيان اين است كه قهرا رحمان مي‌شود اسم فيض، و فيض مخلوق است و فعل است، و رحمان اسم فاعل قدوس است.
    و اين اشكال در رحيم هم وارد مي‌شود؛ چون رحيم بيان شده به اين كه اسم تكوين و تشريع است؛ قهرا مشكل قلبِ اسم ذات قدوس، به فعل، لازم مي‌آيد.
    اشكال سوم اين است كه فرموده اين مفسر: الرحمان يختص بالإفاضة التكوينية تعم المؤمن والكافر والرحيم يعم التكوين والتشريع ولي مختص است به مؤمنين.
    در تشريع، بالنسبه به فروع دين، يك شعبه‌ي تشريع است؛ بالنسبه به اصول دين، يك شعبه‌ي تشريع است.
    نسبت به فروع دين، اختلاف بين اهل نظر هست كه آيا كفار مكلف اند به فروع يا مكلف نيستند. ولي حق در محل خودش اين است كه كفار مكلف اند به فروع؛ « مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ، قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ». اين بنا بر تكليف كفار به فروع.
    بر فرض تنزل، شبهه‌اي نيست كه اعتقاد بالنسبه به اصول، عام است به ضرورت و اتفاق كلمه بين مسلمين، گذشته از ادله‌ي عقليه.
    اشكال سوم اين است كه تعميمِ رحيم به فيض تكويني و تشريعي و اختصاص به مؤمنين، لازمه‌اش اين است كه كفار نه مكلف به اصول باشند، نه مكلف به فروع.
    پس تمام اين بحث در بيان مراد از اين حديث مخدوش است.
    حق در مطلب… [وقت] نيست؟ ان شاءالله بعد.

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما